جدول جو
جدول جو

معنی توته خانه - جستجوی لغت در جدول جو

توته خانه
(تو تَ نَ)
دهی از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر است که در شهرستان مراغه واقع است و 451 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اخته خانه
تصویر اخته خانه
جایی که اسب ها را اخته می کردند، طویله
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ نَ/ نِ)
جامه دان، انبار ذخیره و آذوقه. (ناظم الاطباء). ظاهراً این لفظ غلط است، صحیح توشک خانه است، چه توشک به معنی رخت است چنانکه در برهان و جهانگیری. (از غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ / نِ)
مقر سلطنت و پایتخت. (ناظم الاطباء). تختگاه. (آنندراج) :
سوی تخت خانه زمین درنوشت
به بالا شدن زآسمان برگذشت.
نظامی (از آنندراج).
رجوع به تخت و تختگاه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو بَ / بِ نَ / نِ)
نوبت خانه. (ناظم الاطباء). رجوع به نوبت خانه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ نَ / نِ)
آن جای از حمام های عمومی که در آن واجبی میکشند. واجبی خانه. (یادداشت مؤلف). رجوع به نوره کش خانه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ شِ دَ گِ)
دهی است از دهستان وفس عاشقلو بخش رزن شهرستان همدان، سکنۀ آن 126 تن. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات، لبنیات و انگور. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لَ نَ / نِ)
کریزگاه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تولک و دیگر ترکیبهای این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ / تِ نَ / نِ)
اصطبل. طویلۀ اسبان. جائی که گاو و اشتر و امثال آن در آن اخته کنند:
خفته در اخته خانه بغلت
دوش بر دوش صد قطار شپش
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ نَ / نِ)
جایی است که پیران ناتوان و بیمار درمان ناپذیر و کودکان بی کس را در آن نگاهداری می کنند، بیمارستان در تداول ترکان عثمانی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ نَ / نِ)
جایی که در آن بوزه سازند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
گر از بوزه خانه رسد بوزه کم
چو بوزه کف خویش ساید بهم.
ملاطغرا (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ نَ / نِ)
مکانی که در زیرزمین سازند و در ایام گرما، در آنجا نشینند، به عربی آن را مطموره و به فارسی نهانخانه نیز گویند. (آنندراج). زیرزمین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زیرزمین و غار و مغاره. (ناظم الاطباء) : نواب معزی الیه که از ترس گلولۀ توپ، ته خانه ای بجهت خود از حفاران کنده و در آنجا مقیم بود. (مجمل التواریخ گلستانه) ، آخرین اسباب کم ارز خانه. آنچه باقیمانده است از چیزهای کم بها بعد از فروش اسباب خانه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ته و ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
نوره در فارسی اژه، نشان ستور، جادوگر: زن اژه خانه اژه آمیزه آهک و زرنیخ است که برای ستردن موی به کار میرود محلی در حمامها که مردم در آن نوره بکار برند: واجبی خانه
فرهنگ لغت هوشیار
نقاره خانه: قاضی را از پیش سلطان ببردند نیم مرده و در نوبت خانه بازداشتند و زر خواستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشک خانه
تصویر توشک خانه
اطاقی که در آن وسایل خوابیدن و جامه های پوشیدنی گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسته خانه
تصویر خسته خانه
جایی که ناتوانان را در آن نگاهداری می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوزه خانه
تصویر بوزه خانه
جایی که در آن بوزه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت خانه
تصویر تخت خانه
مقر سلطنت پایتخت
فرهنگ لغت هوشیار
خایه کش خانه جایی که در آن دام رابی خایه گردانند جایی که گاو و شتر و امثال آن را در آن اخته کنند، اصطبل طویله اسبان و دیگر چارپایان
فرهنگ لغت هوشیار
توت اعم از خشک و تازه
فرهنگ گویش مازندرانی